جدول جو
جدول جو

معنی نام تهی - جستجوی لغت در جدول جو

نام تهی
(مِ تُ)
اسم بی مسمی. اسم خشک و خالی. نام فقط. نام تنها، که وجود اسمی و ذهنی دارد:
خرسند مشو به اسم بی معنی
نام تهی است زی خرد عنقا.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ)
آشنای کار. وارد به کار. که مبتدی و تازه کار و ناوارد به کار نیست. مقابل مبتدی. رجوع به مبتدی شود
لغت نامه دهخدا
ناآموخته. نیاموخته. مقابل آمخته. رجوع به آمخته و آموخته شود
لغت نامه دهخدا
(تَهْ)
نصف بار. تقسیم شده به دو. (ناظم الاطباء). نیم تاه. نصف شده. تقسیم شده به دو بخش. (فرهنگ فارسی معین).
- نیم ته کردن، تقسیم کردن. به دو نصف کردن. (ناظم الاطباء).
- ، از کمر گرفته انداختن. (غیاث اللغات). از کمر گرفته دوتاه کردن کسی را. (آنندراج) :
یکی نیم ته کرده قصاب وار
بسی قوچ جنگی در آن کارزار.
هاتفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
بذل و بخشش. بخشنده و دست و دلباز بودن. به اطرافیان و زیردستان مدد رساندن و با بذل و بخشش معاش ایشان را تأمین کردن. نان رسانی:
کرامت جوانمردی و نان دهی است
مقالات بیهوده فرماندهی است.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(نِ تُ)
نان بی نانخورش. (ناظم الاطباء). نان خالی. نان پتی:
کوفته در سفرۀ ما گو مباش
کوفته را نان تهی کوفته ست.
سعدی.
رودۀ تنگ به یک نان تهی پر گردد
نعمت روی زمین پر نکند دیدۀ تنگ.
سعدی (گلستان چ یوسفی ص 175)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
ناسرفراز. مقابل مباهی به معنی مباهات کننده و سرافراز. رجوع به مباهی شود
لغت نامه دهخدا
(ظَ فَ کَ دَ)
نام از عالم تهی کردن. مرادف نام از جهان ستردن و نام از جهان برداشتن. محو و نیست و نابود کردن:
که شاه جهان چون جهان رام کرد
ستم را ز عالم تهی نام کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
که قابل آموختن نیست. که آموختن را نشاید
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامباهی
تصویر نامباهی
سرافکنده شرمسار آنکه سرافرازنیست غیرمباهی مقابل مباهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامبتدی
تصویر نامبتدی
آنکه بکارخودواردوآشناست مقابل مبتدی ناشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا تهی
تصویر پا تهی
برهنه پای، تهی پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم ته
تصویر نیم ته
تقسیم شده به دو بخش نصف شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نان دهی
تصویر نان دهی
دادن نان، بخشندگی سخاوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم ته
تصویر نیم ته
((تَ))
نیم تاه، تقسیم شده به دو بخش، نصف شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامرتبی
تصویر نامرتبی
نا به سامانی
فرهنگ واژه فارسی سره
زیرآبی، شنای زیرآب، زود به زود حمام کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نام گذاری
دیکشنری اردو به فارسی